شیرکاکائو؛ همیشه وقتی نِیّو فرو میکردیم توش تازه یادمون میومد باید تکونش میدادیم…!
خاطره
دیوار
حوصله کوتاه ترین دیوار زندگیمون بود… یادته؟
نوستول
power god new day
صبحانهی کودکی
اسمش را گذاشته بودم: خامه عسل. برخلاف خربزه و عسل که هیچ با هم نمیساختند، به نظرم میآمد خامه و عسل اساساً برای یکدیگر خلق شدهاند و تمام امید و آرزوی صبحانه خوردنِ هفتهای زورکی به یکبارم همین مخلوط کردنِ خامه با عسل درون ظرف و بعد، لقمه کردنِ آن به جای قراردادنِ جداگانهی هر دو لای نان بود. اینطوری تأثیرش چند برابر میشد و خیلی بهم میچسبید.
خوبیاش این بود که با هر نانی هم آبش به یک جوی میرفت؛ چه بربری، چه لواش، چه سنگک و غیره. پس صبحانه خوردن را با لذّتِ چایی شیرین و خامه عسل هایی که هر دو را خودم هم میزدم و هر دو را خودم قاطی میکردم با هم و به اصطلاح تیلیت میکردم، شروع کردیم… ۲ قاشق شکر با یه استکان چایی درمیآمیخت و یک کاسهی مرباخوری خامه، با ۴ قاشق بزرگ عسل مخلوط میگشت! حالِ جذابی بود… حتماً یک بار این ترکیب را امتحان کنید، خیلی بهتان خواهد چسبید. اگر البته در دوران کودکیتان امتحانش نکردهاید…
و حالا سر میز صبحانه، خاطرهی دوران کودکیام را ریختهاند توی ظرف لاستیکی و رویش نوشتهاند: خامه عسلی! لقمهاش که هنوز هم خودم میگیرم نه مادرم برایم، خیلی خوشمزهتر به نظر میرسد… لابد چیزهای دیگری هم به آن اضافه کردهاند. در بخش ترکیباتش نوشته شده: «خامهی طبیعی، عسل تازه، استابیلایزر»! استابیلایزر حتماً چیزی از قماشِ «افزودنیهای مجاز» است…