عموماً مرغها یا نوک طلا هستند یا حنا خانوم!
[لیبلِ ادامه دار]
عموماً مرغها یا نوک طلا هستند یا حنا خانوم!
[لیبلِ ادامه دار]
به کمک کودک فهیم، تمام سریالهای جهان بخصوص سریالهای مهران مدیری گلستان میشود!
[+]
انگار تو دماغم یکی داره پیاز پوست میکنه!
– بوی عرق هم لذت بخش است ها!
– ای… بدکی نیس.
ای خبرنگار!
از سوژه همان برون تراود که در اوست…
دلتنگِ قهوهی مادرم میشوم…
محمود درویش
وقتی که از زندگی ناامید میشم، به این فکر میافتم که چطوره دیگران رو به زندگی امیدوار کنم؟ پس یه قصه مینویسم…
و اینجوری خودم هم کم کم دوباره همراه با شخصیت های داستان، به زندگی امیدوار میشم!
ژانر: کسانی که درب ِ ماشین را با انگشت کوچکشان باز میکنند.
از آخرین باری که چیزی را از دست دادم به بعد، عادت کردهام برایش Reminder بگذارم.
یه بار دیگه باید تشکر کنم از شما بینندگانِ عزیز برنامه که طی روزهای اخیر از هر حیث ما رو شرمنده کردید…
– بابا خیلی خُب. اینقدر جهانسومیبازی درنیار. وظیفهمون بود.
مگذار کسی به غیر از خودتان برای عشق تان دلسوزی کند…
البته اساساً بهتر است بگذاری کار به آنجاها نکشد!
امروز صبح که از خواب پا شدم، رفتم جلوی آینه و به صورت خودم نگریستم. از دیروز تا امروز یک سال بزرگتر شده بودم!
«سر برجه، نمیخوای پول بدی تو؟»
میگه صاحبخونه هر ماه که شد نو
میگم: «باشه! بذار ماههای بعدی…»
میشه سالِ نو و باز روزی از نو!
صدایِ زنگِ در میآید، اینک!
ببینم کیست؟، حالا باید، اینک!
گمان دارم که هست آقای پاکی
بلی! او هست و عیدی خواهد، اینک!
دُن کیشوت یه مرد خفن بود.
هر چه خسارات ناشی از چهارشنبه سوزی در فردی بیشتر باشد، میزان شدّت و حدّت سارّی یا پشیمانی نیز در مصاحبهی اختصاصیِ بعد از عمل در بیمارستانِ مذکور، با گزارشگر سیما، در فرد، بیشتر میشود…
دوست، خوبش کمه، کمش خوبه.
گفتند خلایق که تویی یوسف ثانی
چون نیک بدیدم، به درستی سگِ آنی!
دوست دارم ستارهها رو رنگ قالی بزنم…
اسمش را گذاشته بودم: خامه عسل. برخلاف خربزه و عسل که هیچ با هم نمیساختند، به نظرم میآمد خامه و عسل اساساً برای یکدیگر خلق شدهاند و تمام امید و آرزوی صبحانه خوردنِ هفتهای زورکی به یکبارم همین مخلوط کردنِ خامه با عسل درون ظرف و بعد، لقمه کردنِ آن به جای قراردادنِ جداگانهی هر دو لای نان بود. اینطوری تأثیرش چند برابر میشد و خیلی بهم میچسبید.
خوبیاش این بود که با هر نانی هم آبش به یک جوی میرفت؛ چه بربری، چه لواش، چه سنگک و غیره. پس صبحانه خوردن را با لذّتِ چایی شیرین و خامه عسل هایی که هر دو را خودم هم میزدم و هر دو را خودم قاطی میکردم با هم و به اصطلاح تیلیت میکردم، شروع کردیم… ۲ قاشق شکر با یه استکان چایی درمیآمیخت و یک کاسهی مرباخوری خامه، با ۴ قاشق بزرگ عسل مخلوط میگشت! حالِ جذابی بود… حتماً یک بار این ترکیب را امتحان کنید، خیلی بهتان خواهد چسبید. اگر البته در دوران کودکیتان امتحانش نکردهاید…
و حالا سر میز صبحانه، خاطرهی دوران کودکیام را ریختهاند توی ظرف لاستیکی و رویش نوشتهاند: خامه عسلی! لقمهاش که هنوز هم خودم میگیرم نه مادرم برایم، خیلی خوشمزهتر به نظر میرسد… لابد چیزهای دیگری هم به آن اضافه کردهاند. در بخش ترکیباتش نوشته شده: «خامهی طبیعی، عسل تازه، استابیلایزر»! استابیلایزر حتماً چیزی از قماشِ «افزودنیهای مجاز» است…