روز آخر

خُب پسرم! دیشب رو دودره کردی نیامدی خانه به کنار، ما این آئین مهر را عملی کردیم، تو چه؟ کردی؟
به همراه جمیع دوستانت جوجه‌ها را شماردی؟ نشماردی؟ ای خاک بر سرت عن‌تو‌چک! پس چه غلطی می‌کردی این همه مدّت؟ شبِ به این بلندی را برای همین ساخته‌اند دیگر…

این انتظار لعنتی

موقعی که منتظر یک تماس تلفنی مهم هستی یا دیدن یک فیلم مهم، این فرصت را داری تا عمیقاً به خواسته‌هایت فکر کنی و دو-سه تا از آن‌ها را در همین فاصله، عملی کنی. و جالب اینه که این فکرهایی که ناگهان روی سرت خراب می‌شوند و فریاد می‌زنند تا عملی‌شان کنی، دائماً پیچیده‌تر و بیشتر می‌شوند و تو این وسط شاید حتی مجبور شوی قیدِ چیزی که منتظرش بودی را بزنی و به عملی‌کردنِ همین ایده‌هایت برسی…