اگر جوری که هیچی، اگه ناجوری یا خودت رو عوض کن یا دنیا رو تغییر بده.
ماه: دسامبر 2008
تلفیق
در مثل حاجت هیچ استخاره نیست.
مُردّد
– فکر کنم اگه فلان کار را بکنیم، این جوری میشه…
– تو مطمئنی؟
– وقتی میگم فکر کنم یعنی مطمئن نیستم دیگه احمق!
روز آخر
خُب پسرم! دیشب رو دودره کردی نیامدی خانه به کنار، ما این آئین مهر را عملی کردیم، تو چه؟ کردی؟
به همراه جمیع دوستانت جوجهها را شماردی؟ نشماردی؟ ای خاک بر سرت عنتوچک! پس چه غلطی میکردی این همه مدّت؟ شبِ به این بلندی را برای همین ساختهاند دیگر…
اسب
من از اسب میافتم، نه از اصل.
خبرهای قرمز
وقتی دماغت یه درد عجیبی گرفت و یه احساس عجیبی بهت میگفت توش یه خبراییه، بدون که یه خبرای قرمزی توش هست!
سینماگر
سینماگر خوب باید بتونه خوب برقصه.
این انتظار لعنتی
موقعی که منتظر یک تماس تلفنی مهم هستی یا دیدن یک فیلم مهم، این فرصت را داری تا عمیقاً به خواستههایت فکر کنی و دو-سه تا از آنها را در همین فاصله، عملی کنی. و جالب اینه که این فکرهایی که ناگهان روی سرت خراب میشوند و فریاد میزنند تا عملیشان کنی، دائماً پیچیدهتر و بیشتر میشوند و تو این وسط شاید حتی مجبور شوی قیدِ چیزی که منتظرش بودی را بزنی و به عملیکردنِ همین ایدههایت برسی…