– […] […] […] […] […] […]
– آقا چرا فحش میدی؟
– بابا […] […] […] […] […] […] […]
فحش
Advertisements
– […] […] […] […] […] […]
– آقا چرا فحش میدی؟
– بابا […] […] […] […] […] […] […]
یکی از ابهامات زندگیام این است که، در آن روز ِ بهخصوص، با چه حسی و چه شکلی، محمد هستهی خرماهایی که میخورد را توی کاسهی پسرعمویش علی میگذاشت؟!
امروز صبح که از خواب پا شدم، رفتم جلوی آینه و به صورت خودم نگریستم. از دیروز تا امروز یک سال بزرگتر شده بودم!
یه سالی شد ها! حتا یک قرن هم نگذشت…
[+]
– … مثال میزنم؛ فرض کن اگه یه روز من خواهرت رو بگام، تو چهات میشه؟ خُب این هم عینِ همونه دیگه! ببین…
– فرزاد، حیف که در مثل مناقشه نیست، وگرنه دهنت رو سرویس میکردم!
– آفرین. دقیقاً. چه به نکتهی خوبی اشاره کردی: دهن…
تصور کنم من آمدم خانهی شما. بعد از در که آمدم تو، به جای گلِ روی تو، دهنِ خواهرت رو ببوسم، بعد…
[تا این لحظه، مثلی دربارهی اینکه آیا در تصور هم مناقشه هست یا خیر، کشف نشده است!]